خيانت دختر

عشق واقعي

خيانت

۴۷۸ بازديد

لب خيابون داشتم ب خيابون نگاه ميكردم  ك يه دفه چشمم بهش افتاد خاستم براش دست تكون بدم  اما......ديدم يه ماشين امدو وايساد سوارش كردو بردش همين جوري كپ كرده بودم  ك اون بپچه خوشگل كي بود ....گفتم شايد فاميلشون باشه ...فردا بازم نشستم همونجا ديدم اين دفه پياده امده بود پسره ديدم دستاشو گرفت لب خوني كردم ديدم واقعيت داره داره منو سر كار ميزاره بهش ي اس دادم  همچيو گذاشتم كف دستش اونم ج نداد اما پسره از من سر تر بود از اون روز ن شبيو باخواب سحر كردم ن با هيشكي حرف زدم شكست عشقي خورده بودم هر شب سيگارو سيگارو بازم سيگارو اتاق خالي ك گوشه ب گوشش خاطره هاش دفن شده ك غم تمامشو گرفته بود اتق بي چراغو خاموش با پرده هاي پاره يه لامپ شكسته ديوار هاي جاي بوكسو ناخن ك زدم يادگيري اما اون تو بغل اون بودو فكرش ب من نبود خدمو چند وقته حبس كرده بودم  نميتونستم غذا بخورم ديگه ديوونه شده بودم كمكم رفتم با يه كار شرافت مندانه اشنا شدم ك از اين حسو حال درام ك نشد ك نشد ك نشد . نويسنده حسين فرحانيان خيني نظر جون هرچي عشقه يادت نره