عشق

عشق واقعي

عشق

۹ بازديد

در ادامه مطلب يه داستان واقعي عشق گذاشتيم بخونيد نظر بديد

تو خونه پا كامپيوتر داشتم بازي ميكردم كه يه دفه ب گوشيم اس امد منم پريدم خوندمش شماره ناشناس نوشته بود من خيلي دوست دارم فلاني فلاني شمارتو داد گفته تنهايي .منم گفتم اره تنهام اما دنبال يه نفر ميگردم عشقش دوروزه نباشه .قسم قران خورد گفت از ته دل منو ميخاد من خر باور كردم روزاي خوبي بود عاشق شدم بار ها بوسيدمش بارها امد سر قرار دستامو محكم ميگرفت ميگفت اولو اخريني فلاني منم اشك تو چشام جمع ميشد يك سال گذشت روز به روز علاقم بيشتر ميشد اما يه هفته روز به روز  سرد تر ميشد بهونه هاش براي جدايي كامل بود منم با يه انگشت با التماس نگهش داشتم كه يه شب يه پسره امد در خونمون محكمو تنتن در ميزد منم رفتم دم در گفتم چته گفت اين شماره رو ميشناسي ديدم شماره نفسمه گفتم اره اين شماره دست تو چيكار ميكنه گفت اين ديگه مال منه بهش اس نده ديگه با كله زدم توصورت پسره و رفتم تو خونه درو محكم بستمو زنگ زدم بهش گفتم . سلام  گفتم خيلي پستي خيلي منو باش ك ب تو اعتماد كردم اونم راحت بعد از يك سال گفت از تو سر تره منم گفتم مبارك باشه باي . وقتي گوشيو قطع كردم انگار يه چيزي دم حلقمو گرفته بود لامصب داشت خفم ميكرد منم شكوندمشو باريدم تا صبح باريدم    .يه هفته گذشت اما خبري ازش نشد  انگار هستيمو دردو غم گرفته بود انگار داشتم ديوونه ميشدم داشتم واقعا ديوونه ميشدم شبا تاصبح سيگارو سيگارو سيگار و بازم سيگار و گرفتن خطي كه خاموش بود شب تا صبح  با يه اهنگ علي بابا گريون تا صبح سر ميكردم   همش فكرش بودم و نميتونستم فراموشش كنم هر شب كه عكسشو ميديدم گريم ميگرفت ......فقط خاستم بگم بي وفايي براي بعضيا خيلي راحته انشالله همه ب عشقاشون ميرسن مثل من عقده اي نشه ...............داداش حسين فرحانيان خيلي گلي سايت خوبي داري ....ك دمممممممم همه عاشقا ك خودشم يه عاشقه

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد